تفکر پوسیده “با ما” یا “علیه ما” این بار صدای “اصغر فرهادی” را درآورد

5586497

مازیار شیبانی‌فر

به‌تازگی “داوود مرادیان” مدیر گروه مستند بنیاد “روایت فتح” به خبرگزاری مهر گفته است: “آقای اصغر فرهادی فیلمساز تیزهوشی است که هم حکومت را دارد و هم بیرون حکومت را. او با هر آنکه دوست داشته است فالوده خورده و می‌خورد.”

اصغر فرهادی که مدت‌ها است مورد اتهام و آزار کلامی و نوشتاری اقتدارگرایان داخل و خارج از ایران قرار می‌گیرد، این بار لب به سخن گشود و در بیانیه‌ای اینستاگرامی دردنامه‌ای را منتشر کرد که در زیر بخش‌هایی از آن را می‌خوانیم:

این نوشته را می‌توان از جنبه‌های مختلفی مورد بررسی قرار داد که من در اینجا به سه نکته اشاره می‌کنم:

یکم: فرهادی جزو افرادی است که هم‌زمان مورد هجوم اقتدارگرایان داخل و خارج ایران قرار دارد. همان‌هایی که کل حرف‌شان این است “با ما” یا “علیه ما”.

نکته آزاردهنده این است که اقتدارگرایان داخل ایران هیچ واهمه‌ای ندارند که دیکتاتور و زورگو به‌نظر برسند، اما آنهایی که با عنوان اپوزیسیون و برانداز در خارج از ایران فعالیت می‌کنند، نام “دموکراسی‌خواه” بر خود می‌گذارند، اما به اصلی‌ترین و بنیادی‌ترین اصل دموکراسی یعنی “گفت‌وگو” و “تحمل مخالف” باور ندارند.

دوم: در چند سال اخیر انتقاد به فرهادی به شیوه‌های مختلفی انجام شده است، اما ساخت فیلم‌سینمایی “فروشنده” و به‌دست آوردن شهرت جهانی از یک سو و استفاده از امیر جدیدی و محسن تنابنده به‌عنوان بازیگر در ساخته آخرش “قهرمان” از سوی دیگر، انتقادهای مخرب به او را به اوج رسانده است.

فرهادی به‌خاطر ساخت فیلم “فروشنده” و موفقیتش در اسکار در حالی زیر ضرب اپوزیسیون خارج از ایران می‌رود که رسانه‌های حکومتی در داخل، اصغر فرهادی را به “سیاه‌نمایی و داشتن نگاه جشنواره‌ای” متهم می‌کنند و کیهان در مقاله‌ای این فیلم را  “مروج بی‌غیرتی” می‌داند.

در آن زمان، فعالان رسانه‌ای حکومت می‌گفتند فرهادی با ساخت این فیلم به‌صورت پنهانی سعی دارد موضوع اعدام و قوانین مبتنی بر احکام اسلام را زیر سوال ببرد. زیرا این فیلم در زیرساخت می‌خواهد بگوید مردی که تعرض کرده، بر اساس قوانین ایران به خاطر انتساب به زنای محصنه مستوجب اعدام است، اما شخصیت اصلی “فروشنده” سعی دارد چنین برخوردی را ضداجتماعی معرفی کند!

از آن سو، اپوزیسیون خارج از ایران هم فرهادی را کارگردانی حکومتی معرفی می‌کردند که قصد دارد شرایط در ایران را عادی جلوه دهد و به فکر شهرت و شغل خود است. برخی این موضوع را بیان می‌کردند که در ایران فقط کسانی می‌توانند فعالیت هنری داشته باشند و آثارشان به جشنواره‌های خارجی راه‌یابد که با حکومت هم‌دست و هم‌راه هستند!

افزون بر این، کسانی که به‌درستی با انتقاد از شیوه “گزینش” نهادهای حکومتی در زمینه‌های مختلف از جمله استخدام فعالان عرصه فرهنگ و هنر و رسانه، “گزینش” سازمانی را معادل “تفتیش عقاید” می‌دانند، در عمل خودشان همین‌گونه فکر می‌کنند. یعنی این گروه از فرهادی انتظار دارند بازیگرانش را “گزینش” کند؛ به عبارتی، توانایی هنری آنها را در نظر نگیرد و به این موضوع توجه کند که آنها چگونه فکر می‌کنند یا در چه نوع آثاری بازی کرده‌اند!

این‌ها در حالی است که همه می‌دانند تمامی ساخت و ساز فرهنگی، هنری و رسانه‌ای در ایران در سطح حرفه‌ای، زیر نظر حکومت و با بودجه دولتی انجام می‌شود. یعنی اگر دولت یا نهادهای حکومتی بودجه و حمایت خود را قطع کنند در عمل تولید فیلم و تئاتر تعطیل خواهد شد. آن‌وقت همین‌ها انتظار دارند یک بازیگر در چنین شرایط محدودی چگونه به حیات حرفه‌ای خود ادامه دهد؟ یک کارگردان چگونه فعالیت کند و بیرون از این مجموعه، بازیگر توانا و امتحان پس داده پیدا کند؟

سوم: از کار انداختن اصغر فرهادی، بی‌تردید اقتدارگرایان داخل ایران را شادمان خواهد کرد، اما باید پرسید هدف اپوزیسیون خارج از ایران چیست؟

بیایید فرض کنیم هدف اپوزیسیون خارج‌نشین این است که شخصی همانند فرهادی از ایران کوچ کند و در خارج از کشور به فعالیت بپردازد. حال بیایید ببینیم سرنوشت برخی از هنرمندان برجسته عرصه سینما که از ایران کوچ کرده‌اند، به کجا کشیده است:

استاد “بهرام بیضایی” یکی از سرآمدان عرصه ادبیات نمایشی، تئاتر و سینمای ایران است. وی از سال 1389 که به اجبار کوچیده تا امروز چند فیلم یا حتی تئاتر تولید کرده است که مخاطب بسیار گسترده داشته باشد و بر جامعه تاثیر بگذارد؟

وی با تمامی آزارهایی که دید، در ایران شاهکارهایی همانند “باشو غریبه کوچک” و “مسافران” را خلق کرد و توانست نمایش‌هایی همانند “کارنامه بندار بیدخش” با مضمون مبارزه با خرافات یا “مجلس شبیه…” با موضوع قتل‌های زنجیره‌ای را روی صحنه ببرد و بر مخاطبانش تاثیر داشته باشد.

“بهمن قبادی” تا زمانی که در ایران بود توانست آثار شاخصی همانند “زمانی برای مستی اسب‌ها” یا “لاکپشت‌ها هم پرواز می‌کنند” را بسازد، اما طی حدود 10 سالی که در بیرون از ایران است، به‌هیچ‌وجه نتوانسته هم از نظر کیفیت و هم کمیت به ساخته‌های پیشین خود حتی نزدیک شود.

“محسن مخملباف” تا وقتی در ایران بود آثار ماندگاری همانند “ناصرالدین‌شاه آکتور سینما”، “هنرپیشه” و “گبّه” را ساخت. وی از سال 1384 که ایران را ترک کرده، هرچند تعدادی فیلم ساخته، اما تا کنون موفق به تکرار آثار شاخص خود نشده است.

البته بسیارند کارگردان‌هایی همانند ابوالفضل جلیلی، ناصر تقوایی، محمد رسول‌اف، جعفر پناهی، رخشان بنی‌اعتماد، منیژه حکمت و مسعود کیمیایی که هنوز در ایران زندگی می‌کنند و به علت‌های مختلف مجال فعالیت ندارند، اما اصل حرف این است که اگر کارگردانی شناخته‌شده به هر دلیل مجبور به مهاجرت شود، در خارج از ایران هیچ بستری برایش فراهم نیست تا بتواند تولید هنری را حتی نزدیک به کیفیت آثار پیشین خود ادامه دهد.

به‌نظر می‌رسد یکی از بزرگ‌ترین خیانت‌ها در حق فرهنگ و هنر ایران‌زمین به‌کارگیری شیوه‌هایی است که سد راه هنرمندان توانمند شود. توقف کامل نفرت‌پراکنی علیه هنرمندان ممکن نیست مگر اینکه تفکر پوسیده “با ما” یا “علیه ما” را دور بریزیم!