چالش هویت در جامعه مهاجر

nsplsh 4836796f56756c696a376f mv2

نویسنده: حمید مقیمی

با گسترده شدن و فراگیری شرکت های زنجیره ای و پس از آن رسانه های همگانی، مردم همه کشورها به ویژه نسل جوان به نوعی با فرهنگ غرب و در راس آنها آمریکا، آشنا شده اند. کوکاکولا، استارباکس، کی اف سی و مک دونالد در کنار ولنتاین و کاج کریسمس و هیجان شب سال نوی میلادی تقریبا در همه جا نفوذ کرده اند. ستارگان موسیقی، فیلم و سریال های تلویزیونی را همه می شناسند. میلیون ها نفر در سراسر جهان همزمان برگزاری مراسم اسکار را به صورت زنده تماشا می کنند و گلدن گلوب و جشنواره کن طرفداران خود را دارد. جهانی شدن با همه خوبی ها و بدی های آن در حال پیشروی است با این حال مردم همچنان، بیش و کم سنت ها و فرهنگهای زبانی، پوشش، خوراک و تعامل اجتماعی را در شهرها، مناطق و کشورهای خود حفظ کرده اند.

این تمایل و نیاز به همزیستی مشترک در جامعه مهاجر به شکل محلات یا مناطقی که یک ملیت در آن تراکم بیشتری دارند مثل ایرانی، چینی، کره ای، هندی، روسی و وجود فروشگاه ها و خوراک های سنتی، برگزاری مراسم مهم فرهنگی هر کشور، حضور در گردهمایی های ملی، مذهبی و اقتصادی مرتبط دیده می شود. حذف عدد 4 در برخی مجتمع های مسکونی به احترام اعتقادات چینی ها، از این دست سنن و فرهنگ هایی هستند که همراه مهاجران آمده اند. با این وجود نوعی گسست فرهنگی به ویژه در نسل دوم و زمانی که فرزندان از کودکی و نوجوانی وارد مدارس کانادایی می شوند دیده می شود. از کودکانی که اصولا فارسی صحبت نمی کنند تا آنهایی که نسبت به مراسم سنتی بی تفاوت یا آن را سرگرمی می بینند. ارتباط با سنت های مادری به تدریج کمرنگ تر و فرهنگ اجدادی متروک می شود. از این جهت پرداختن به موضوع “هویت” و جایگاه آن اهمیت پیدا می کند.

شاید فرزند شما هم پرسیده باشد که چه تفاوتی دارد که ما از هفت سین لذت ببریم یا از درخت کریسمس، از داستان های ایرانی یا از نوشته های انگلیسی؟ مگر نه این که همه انسانی و در نهایت سازگار با وجود ما است؟ در پاسخ باید از قله کوه یخ رفتارها و سنت ها پایین رفت و بخش های نادیدنی آن را مشاهده کرد.

شاید مواردی مثل مدارس اقامتی (residential school) در کانادا یکی از نمونه هایی باشد که نشان می دهد فرهنگ بسیار ریشه دار تر از تصور ما بوده و تغییر آن به آسانی یاد گرفتن زبان جدید نیست. زمانی اروپایی های فاتح خواستند تا کودکان اقوام بومی سرزمین کانادا یکسره با ویژگی های اروپایی تربیت شوند اما حاصل آن آسیب عمیق به چندین نسل از مردم بومی کانادا شد و ظلم و ستمی به بومیان که در کانادا آن را به عنوان “نسل کشی فرهنگی” مطرح میکنند.

بریدن از ریشه، از نیاکان و از سنت های دیرین هزینه سنگین و آثار خاص خود را دارد. کلید این مساله در دو موضوع نهفته است، اول آرامش روانی و احساس سعادتمندی: در واقع هدف هر کسی در زندگی از جمع آوری امکانات، مال و مسکن و رفاه، چیزی جز آرامش نیست، مهاجرت نیز در همین قالب قرار می گیرد، شخص برای رسیدن به آینده ای بهتر سختی های موقت را تحمل می کند تا به دوران طولانی تری از آسایش برسد. باید توجه کرد که مسیر و ابزار آرامش برای هر ملت یا هر قوم و در بین یک ملت برای اقشار و افراد می تواند متفاوت باشد. موضوع دوم نقش متقابل تاریخ، نژاد و فرهنگ بر ساختار فکری و ذهنی ما است. بخشی از هویت ما را همین ساختارها می سازند، از این جهت همانند حالت های ظاهری متفاوت در بین نژاد ها و ملل گوناگون، لایه هایی از شخصیت ما ریشه در فرهنگ و هویت ما دارد. بی توجهی به این بخش و نادیده گرفتن آن ما را در رسیدن به آرامش که هدف اصلی زندگی است دچار مشکل خواهد کرد، چرا که بدون شناختن و پذیرش وجود خودمان چطور می توانیم نسخه آرامش بخش بپیچیم؟ جز این که به سمت هدف های کلی مثل شغل پر درآمدتر، موقعیت اجتماعی بالاتر، مسکن بزرگ تر، خودروی مدرن تر، ویلا و سفر و زندگی لوکس و گران قیمت برویم و در نهایت اگر هم موفق باشیم در این معما بمانیم که با همه این امکانات چرا شادی و لذتی که انتظار داشتیم پدید نمی آید و چرا لذتی که فردی با درآمد کمتر از زندگی و بازی با فرزندان خود می برد ما نمی بریم. کودکی که فارسی نمی داند، یک خط شعر نخوانده و داستان های کهن را نشنیده است، اگر چه از فرهنگ و ادبیات غرب بهره و لذت می برد اما نمیتواند با فرهنگ ایرانی که بخشی از وجود و هویت وی را شکل میدهد ارتباط برقرار کند.

از این گذشته هر تمدنی دستاوردهای خاص خود را داشته است، تمدن غرب با فناوری های پیشرفته، با نظم و اقتصاد آزاد، با توسعه شهرنشینی و نهادهای بین المللی شناخته و جنبه های جسمانی در لذت های آن به تدریج پر رنگ تر می شود. اما تمدن شرق با معنویت و عرفان، با رنگهای فیروزه ای مساجد و ابهت و بزرگی معابد معنی پیدا می کند. شعرای بزرگی مثل حافظ، سعدی، مولوی و نظامی عمیق ترین مفاهیم معنوی و عرفانی را به زبان شعر بیان کرده اند. هر سین سفره هفت سین نشانه ای فرهنگی و هر ضرب المثل و داستان حکمتی در خود نهفته دارد، اگر دغدغه زندگی پرمعناتر و آرامشی عمیق تر داریم، این تصور که داشتن درخت کریسمس ما را از هفت سین و هالوین از شب یلدا ما را بی نیاز کند نمی تواند درست باشد. ضمن این که این کار در واقع دور انداختن بخش مهمی از میراث معنوی بشری است که ما بخت و اقبال آن را داشته ایم تا بتوانیم به درستی آنها را درک کنیم. توجه به این مطالب می تواند راه ما را در برخورد با این چالش آسانتر کند. این که بدانیم چه اهمیتی دارد تا فرزندان ما از تاریخ خود غفلت نکنند و چه نقش مهمی والدین برای داستان خوانی، فارسی صحبت کردن، برپا داشتن و اهمیت به مراسم سنتی و آشنا کردن کودکان با میراث فرهنگی پارسی دارند. اهمیت دارد که جامعه ایرانی با شاعران و ادیبان و قصه سرایان و هنرمندان سنتی در ارتباط باشد.

در انتها بخشی از چهل نامه نادر ابراهیمی به همسرش را می آوردم:

کسی که در برابر بتهوون، باخ و موتزارت، فروتنانه سکوت اختیار کند ، به تار جلیل شهناز، عود نریمان، آواز شجریان و ترانه ی ” اندک اندک ” شهرام ناظری عاشقانه گوش بسپارد، چنین کسی به درستی زندگی خواهد کرد…

کسی که مولوی را قدری بشناسد، حافظ را قدری بخواند، خیام را گهگاه زیر لب زمزمه کند و تک بیت های ناب صائب را دوست بدارد، چنین کسی به درستی زندگی خواهد کرد…

کسی که زیبایی نستعلیق و شکسته، اندوه مناجات سحری در ماه رمضان، عظمت خوف انگیز کاشیکاری های اصفهان و اوج زیبایی طبیعت را در رودبارک احساس کرده باشد، چنین کسی به درستی زندگی خواهد کرد …

شاید سخت، شاید دردمندانه، شاید در فشار، اما بدون شک به درستی زندگی خواهد کرد.


Note: The views and opinions expressed are those of the author and do not necessarily reflect the position of the IC Journal or its editorial board.