مازیار شیبانیفر
اعضا و تعدادی از حامیان “کارزار تغییر و بازسازی” به تازگی و پس از پایان یافتن انتخابات هیئت مدیره کنگره ایرانیان کانادا در یک نشست مجازی گردهم آمدند و به بررسی دلایل شکست خود در این انتخابات پرداختند. برآیند روشن این نشست بیش از هر چیز پریشانی، سرگردانی، خشم، فرافکنی و باز هم بیبرنامگی بود.
بررسی کامل این نشست طولانی از حوصله این مطلب خارج است. در اینجا فقط برخی از کلیدواژههایی که بسیار تکرار یا روی آن تاکید شده است را البته نقل به مضمون (نه عین به عین کلمهها) در زیر میآورم:
- پویشیها برای رایدهندگان ناشناس بودند… کارزاریها در جامعه ایرانیان کانادا شناخته شده هستند… اسلیت (فهرست نامزدهای انتخاباتی) کارزاریها از قدیمیهای جامعه ایرانی است و پویشیها نوپا بودند…
- آنهایی که به پویشیها رای دادهاند، ایدئولوژیکی رای دادهاند… پویشیها از روشهای کثیفی استفاده کردند و انتخابات به وسیله آنها مهندسی شده بود… آنها دست به دروغگویی و عوامفریبی زدهاند… پویشیها علیه کارزاریها لجنپراکنی کردهاند… آنهایی که به پویشیها رای دادهاند بدون فکر و تحقیق بوده است و فقط دنبالهروی کردهاند یا دستوری رای دادهاند… ما با لابی یک دولت طرفیم… هنگام برگزاری انتخابات پویشیها 2 تا اتوبوس رایدهنده آوردند…
- هیئت مدیره جدید را نباید خلع کنیم، اما باید به آنها به خاطر عوامفریبی هشدار دهیم… این انتخابات نشان داد قطبیشدن جامعه مثبت بوده است… انتخاب شدن پویشیها ضربه سنگینی به جامعه ایرانی زده است و آنها از این پس قدرت بیشتری خواهند گرفت… ما صاحبان اصلی کنگره هستیم…
- پویشیها 2 هفته قبل از انتخابات اعلام موجودیت کردند، اما کارزاریها حدود 4 ماه کار کردند… سازماندهی پویشیها بهتر بود… 100 نفر تفاوت در تعداد رایدهندگان مهم نیست…
- ما باید فعالیت هیئت مدیره کنگره را به دقت زیر نظر داشته باشیم و نظرات خود را به آنها اعمال کنیم… نباید بگذاریم کنگره ایرانیان کانادا تبدیل به نایاک شود… ما باید به هیئت مدیره کنگره فشار بیاوریم. آنها نماینده همه ایرانیان کانادا نیستند…
پاسخ دادن به این گفتهها وظیفه بخش روابطعمومی کنگره ایرانیان کانادا است. آنچه نگارنده را بر آن داشت تا مطلبی درباره این نشست و بررسی برخی از مطالب آن بنویسم، حیرت و البته اندوه فراوان از نوع نگاه اعضای این کارزار و حامیان آنها به مسایل اجتماعی است که امیدوارم به این وسیله کمک کنم، در افکار خود تجدید نظر کنند.
نخست – یکی از مسایلی که در این نشست “کارزار تغییر و بازسازی” و البته بسیاری از نشستهای پیشین آنها به روشنی دیده میشود، تکیه بر قدیمی بودن اعضایشان است. مشخص نیست آنها با تکیه بر کدام نظرسنجی تصور میکنند اعضای کارزار را تمامی جامعه ایرانیان کانادا میشناسند. شاید بد نباشد آنها به جای گفتوگوهای محفلی با همفکران خود، با ایرانیهایی صحبت کنند که از حدود 7 یا 8 سال قبل به این طرف به کانادا آمادهاند و در مورد میزان آشناییشان با قدیمیها بپرسند. حالا فرض کنید نظرسنجی انجام شد و 60 درصد از اعضای کنگره اعلام کردند که این افراد را میشناسند، حال این پرسش مطرح است که رایدهندگان با تکیه بر کدام ویژگی مدیریتی، اجرایی یا خیرخواهانه آنها باید به این قدیمیها رای بدهند. آیا به صرف اینکه گروهی از جامعه ایرانیان 20 سال پیش یا قبلتر از آن به کانادا آمده است، فردی شایسته، لایق و قابل اعتماد محسوب میشود؟
دوم – اعضا و حامیان کارزار مرتب میگویند پویشیها لجنپراکنی کردهاند یا دروغ گفتهاند یا عوامفریبی کردهاند. به راستی حیرتآور و البته شرمآور است که این افراد تاکنون هیچ سند و مدرکی در این ارتباط ارایه نکردهاند. نوع برخورد کارزاریها که بیشترشان نسل اول مهاجران هستند، اگر سرمشق جوانترها قرار بگیرد، به راستی برای جامعه ایرانیان کانادا ارمغان بسیار ناخوشایندی به همراه خواهد آورد.
سوم – مطالبهگری، پیگیری وعدههای داده شده، ارایه پیشنهاد و راهکار، نقد شرایط و تلاش برای ارتقا و بهبودی در هر عرصهای قابل تقدیر است، اما اینکه اعضای کارزار درباره تعیین تکلیف و فشار آوردن بر هیئت مدیره جدید کنگره سخن میگویند، مفهومی جز دیکتاتورمنشی و تمامیتخواهی ندارد. اینجا است که باید پرسید؛ این افراد چه سودایی در سر دارند که برای دستیابی به آن حاضر به انجام هر کاری هستند؟!
چهارم – کارزاریها دایم اظهار میکنند که تاکید پویشیها بر مبارزه با تحریم و جنگطلبی، مانور سیاسی است. چون آنها (یعنی کارزاریها) نیز موافق جنگ و تحریم نیستند. این تناقض و تضاد در گفتهها و رفتارها به مفهوم واقعی کلمه شگفتانگیز است. چون یکی از حامیان کارزاریها خانم معصومه علینژاد است. وی دستکم در مورد تحریم ورزش ایران، فعالیت گسترده داشته و از کارزار هم حمایت کرده است. تمامی افرادی که از طرف کارزار به عنوان حامیان سیاسی از طریق صفحههای رسمی این گروه معرفی شدند نیز از حامیان تحریم علیه ایران هستند. این در حالی است که در میان اعضا یا حامیان پویش حتی یک نفر با گرایش حمایت از تحریم و جنگطلبی وجود ندارد.
پنجم – در آخرین نشست کارزاریها یکی از اعضا اظهار داشت (نقل به مضمون) که پس از پیروزی پویشیها دوستش به او گفته که “خوب شد کنگره به دست سلطنتطلبها و مجاهدها و … نیفتاد” و این شخص تعجب کرده است. این موضوع در حالی مطرح میشود که تعداد قابلتوجهی از اعضا و حامیان کارزار بارها به روشنی درباره تمایل خود به یکی از گروههای سیاسی فعال در خارج از ایران سخن گفتهاند. نگارنده به هیچ وجه قصد ارزشیابی (تعیین خوب یا بد بودن) چنین تمایلی را ندارد، بحث بر سر نادیده گرفتن حقیقت است که میتواند از سر ناآگاهی یا عوامفریبی باشد.
به نظر میرسد اعضا و حامیان “کارزار تغییر و بازسازی” بهتر است به جای فرافکنی، شناخت خود را از جامعه ایرانی بهویژه تازهواردان، دانشجویان و به طور کلی جامعه جوان ایرانی افزایش دهند و در کنار آن در جهت افزایش سواد رسانهای خود بکوشند. همچنین به جای فشار بر هیات مدیره و جلوگیری از فعالیت های آنها با اقدامهای تخریبی بهتر است در پی تجدید نظر در برخی سیاستها و ارتقای توان مدیریتی خود باشند. عواملی که پویشیهای ناشناس و جوان (و به تعبیر کارزاریها، نوپا) با تکیه بر آنها توانستند، اعتماد رایدهندگان را به خود جلب کنند.