دولت مصدق و مناقشه نفت – بخش اول

53338f 7e4d5b032ee24d1f8c3d0d08891a431d mv2

نویسنده: نوید یموتی

از 28 مرداد سال 32 به بعد همواره صحبت از دولت دکتر مصدق و نحوه‌ی حکومت وی تا حد بسیار زیادی متأثر از شرایط زمانه بود. تا انقلاب سال 57 حکومت پهلوی از این واقعه به نام قیام ملّی مردم ایران یاد می‌کرد و پس از انقلاب نیز کودتای آمریکایی و انگلیسی نامی بود که از جانب حکومت جمهوری اسلامی ایران به آن واقعه اطلاق شد. حتی تحلیل عملکرد دولت مصدق نیز همواره تا حد زیادی متأثر از تمایلات حکومت وقت بود. اما در این بین نویسندگان و سندنگارانی بودند که تلاش داشتند با نگاه منصفانه‌ و همه جانبه‌تری اسناد و روایات را مرور کرده و در عین بیان رخدادها به تحلیل وضعیت و بررسی عملکرد مصدق بپردازند.

حال این سوال مطرح است که با گذشت نزدیک به 68 سال از سرنگونی دولت دکتر مصدق چه دلایلی وجود دارد که هر ساله گروه‌های مختلف سیاسی به تحلیل، بررسی و ایضا واکنش در خصوص واقعه 28 مرداد سال 32 و ریشه‌های وقوع آن می‌پردازند. در این نوشتار تلاش می‌شود به بررسی ریشه‌های مناقشات ایران و انگلیس، اثر تحریم‌ها و فشارهای سیاسی و اقتصادی انگلستان و آمریکا در سال‌های 1330 الی 1332، همراهی‌های نیروهای داخلی به جهت فشار به دولت و برنامه‌های دولت مصدق برای مقابله با تحریم‌ها و فشارها پرداخته شود. به نظر می‌رسد بررسی این مسائل می‌تواند تاحدودی بخشی از دلایل وقوع واقعه 28 مرداد سال 32 را روشن کرده و نشان بدهد که آیا این حادثه یک قیام ملّی بوده است یا اینکه یک برنامه‌ریزی همه‌جانبه برای سرنگونی دولتی بوده که مأموریت ملّی کردن صنعت نفت ایران را به عهده داشت.

با تصویب قانون ملّی شدن صنعت نفت ایران در 29 اسفند ماه سال 1329 و رأی تمایل مجلس شورای ملّی به دکتر محمد مصدق به عنوان نخست وزیر در اردیبهشت‌ ماه 1330، فصل جدیدی از مناسبات ایران در حوزه‌ی سیاست داخلی و بین‌الملل آغاز شد. دکتر مصدق که خود را مقیّد به قانون اساسی انقلاب مشروطه می‌دانست معتقد بود که «شاه باید سلطنت کند و نه حکومت»؛ و این موضوع مناقشه‌ی بسیاری را بین او و شخص محمدرضا شاه به وجود آورد. از طرفی در ادبیات سیاسی مصدق مردم به عنوان سرچشمه و منشأ اصلی قدرت شناخته می‌شدند که به واسطه همین نگاه سیاست رجوع به مردم را در نحوه حکومت خود بارها اتخاذ کرد. همچنین سیاست موازنه‌ی منفی که به عنوان دکترین سیاست بین‌الملل مصدق شناخته می‌شد از جمله مهم‌ترین تغییر رویکردهایی بود که در سیاست بین‌الملل ایران به وجود آمد که چندان به مذاق کشورهای خارجی دارای منافع در ایران از جمله انگلستان و شوروی خوش نمی‌آمد. مصدق در سیاست موازنه‌ی منفی که در تقابل با سیاست موازنه‌ی مثبت مطرح شد معتقد بود که این سیاست بهترین راه کوتاه کردن دست کشورهای خارجی‌ای است که منافع خود را در ایران تأمین می‌نمایند ولی بیشترین هزینه‌ها را به مردم ایران تحمیل می‌کنند که مهم‌ترین آن وجود یک حکومت مستبد و مفسد است. البته لازم به ذکر است سیاست موازنه‌ی منفی به معنای عدم همکاری و عقد قراردادهای سیاسی و اقتصادی بین دولت ایران با سایر دولت‌ها نبود، بلکه به این معنا بود که حکومت ایران برای حفظ ثبات کشور و به تبع ماندگاری حکومت خود که متأثر از اتخاذ سیاست‌های بحران‌آفرین بود به کشورهای قدرتمندی مانند انگلستان و شوروی باج ندهد.

مجموعه‌ی این عوامل که در هم تنیدگی خاصی از نظر منافع با یکدیگر داشتند چالش‌ها و بحران‌های بسیاری را در 28 ماه دولت مصدق به وجود آورد. مصدق و همراهان وی که از انتخابات مجلس شانزدهم ملّی تصمیم داشتند که با آنچه استبداد و استعمار می‌دانستند در جهت آزادی مردم ایران و تحقق آرمان‌های مشروطه مقابله کنند اکنون با تصویب قانون ملّی شدن صنعت نفت به مبارزه با حکومت انگلستان پرداخته بودند که قدرت و منافع زیادی در سراسر دنیا داشت و نفوذ بسیاری در ساختار قدرت ایران پیدا کرده بود. دولت انگلیس هم از ماه‌های اولیه ملّی شدن صنعت نفت به تقابل با ایران پرداخت. مصدق در ابتدای دولتش گمان می‌کرد با کمک درآمد حاصل از فروش نفت می‌تواند برنامه‌های اقتصادی و اجتماعی دولت خود را پیش ببرد اما انگلستان که اینک دستش از نفت ایران کوتاه شده بود به روش‌های مختلفی ایران را تحت فشار گذاشت. تهدید نظامی، بستن بانک شاهنشاهی و فشار بر کشورهای دیگر مبنی بر عدم خرید نفت ایران از جمله‌ی این کارها بود. ملّی شدن صنعت نفت ایران فارغ از تحت‌الشعاع قرار دادن منافع مالی انگلیس در ایران منافع سایر کشورها مانند آمریکا را نیز در خطر قرار می‌داد. آبراهامیان در کتاب کودتا اشاره می‌کند که «این نگرانی وجود داشت که کشورهای تولیدکننده نفت با اتکا به محاسبه‌ای واقع‌بینانه از افزایش ارزش منابع خود در دهه‌های پیش رو، به نگهداری دست‌نخوره آن‌ها در زیر زمین تمایل پیدا کنند. چنین ترسی ایالات متحده را به طور اجتناب‌ناپذیری وارد مناقشه کرد». انگلیس نیز علاوه بر واکنش‌هایی که نسبت به دولت ایران نشان می‌داد در مذاکراتی که با دولت آمریکا پیش می‌برد ضمن ابراز نارضایتی از چگونگی قرارداد آرامکو بین آمریکا و عربستان و همچنین چراغ مثبت جهت شراکت انعطاف‌پذیر تلویحا به این موضوع اشاره کرد که «هیچ ترتیبی نباید ایجاد شود که به آشفتگی بازار جهانی نفت بیانجامد» و اینکه «به دست نیاوردن توافق با مصدق بهتر از رسیدن به توافقی ناکافی است». همچنین طبق اسناد منتشر شده در سال‌های اخیر مشخص شده است که انگلستان از اوایل حکومت مصدق برنامه‌ای به منظور سقوط دولت وی در دستور کار خود قرار داده بود و تلاش می‌کرد با همراهی نیروهای داخلی همسو در ایران و دولت آمریکا آن را به اجرا درآورد.

در سمت مقابل دولت دکتر مصدق بوده که اقداماتی را به منظور مدیریت کشور در دستور کار خود قرار داده بود. ایجاد اصلاحات اساسی در سیاست داخلی، اصلاح قانون انتخابات و خلع ید شرکت نفت ایران و انگلیس از جمله‌ی برنامه‌های دولت مصدق بود. در خصوص بحث شرکت نفت مصدق معتقد بود که کنترل نفت ایران باید کاملا دست حکومت ایران باشد و ما به ازای همکاری تکنیسین‌های خارجی و قرارداد همکاری پرداخت‌هایی به ایشان صورت پذیرد. چگونگی «کنترل» اصلی‌ترین محل مناقشه بین دولت ایران و انگلیس بود. آبراهامیان عنوان می‌کند که از نظر ایران، کنترل به معنای قدرت اکتشاف، تولید و صادرات نفت بود که خود به معنای نفوذ داشتن برقیمت‌گذاری نفت در بازارهای جهانی بود، اما از منظر بریتانیا، از دست دادن کنترل به مفهوم ناتوانی در تعیین میزان تولید و بهره‌برداری از نفت بود که به از دست دادن نفوذ بر قیمت‌های جهانی نفت منجر می‌شد. از طرفی لازم به ذکر است که بحث اساسی دولت مصدق معطوف به موضوع صرف نفت نبود. کاتوزیان در کتاب مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران اشاره می‌کند که جبهه ملّی که در مجلس شانزدهم مستقر شده بود در ابتدا برای مبارزه با استبداد و فساد سیستم حکومت دست به اقداماتی زد، اما رفته رفته با بالا گرفتن فشارها برای تنظیم قرارداد با شرکت نفت ایران و انگلیس در سال‌های 28 و 29 و همچنین نفوذ سیاسی این شرکت در سیاست داخلی کشور به این نتیجه رسیدند که راه‌حل بهبود وضعیت سیاسی ایران از مسیر تعیین تکلیف موضوع نفت حاصل خواهد شد. همین مطلب است که احمد بنی جمالی در کتاب آشوب استدلال می‌کند که «برای مصدق و بسیاری از ایرانیان مناقشه نفت عرصه‌ی دفاع از شرف و حیثیت ایرانی و ابراز خشم و انزجار نسبت به یک قرن مداخلات انگلیس در کشور بود». در نتیجه مذاکرات بین ایران و انگلیس در خصوص موضوع نفت به شدت پیچیده بود. بنی جمالی عنوان می‌کند که حتی اگر مصدق هم میخواست که نسبت به برخی مسائل انعطاف نشان دهد که نیروهای سیاسی حامی نهضت ملّی، جریان مذهبی من جمله جمعیت فدائیان اسلام، حزب توده و مردم عامی نسبت به موضوع واکنش‌های سختی نشان می‌دادند و مصدق حاضر نبود این بدنامی را به نام خود بخرد.

در خصوص مناقشه نفت در ایران در این نوشتار تلاش شد به صورت خلاصه به مفاد اصلی ریشه‌های درگیری بین انگلستان و ایران در صحنه‌ی جهانی اشاره گردد. انگلستان از طرفی 25 میلیون پوند از دارایی‌های ایران توقیف کرد، چتربازانش را در عراق پیاده کرد و 9 کشتی نظامی خود را به در نزدیکی آبادان مستقر نمود. البته تلاش‌های بریتانیا محدود به این اقدامات نشد. هماهنگی انگلیس و فشار بر سایر کشورها به عدم خرید نفت ایران و توقیف کشتی‌های حامل محموله‌های نفتی به ژاپن و ایتالیا از جمله دیگر اقدامات بریتانیا بود که منجر شد عملا ایران در سال آخر دولت دکتر مصدق صادرات نفت نداشته باشد. همچنین شکایت به مجمع ملل متحد و دادگاه لاهه اقدامات دیپلماتیک بریتانیای کبیر بود تا بتواند دولت ایران را به زانو درآورد. از طرفی هماهنگی با نیروهای داخلی همسو با سیاست انگلیس در ایران از جمله دیگر اقدامات انگلستان به منظور فشار بر دولت دکتر مصدق بود. نیروهایی که از مجلس شورای ملّی گرفته تا روزنامه‌ها، افرادی مانند برادران رشیدیان و مردم کوچه بازار مانند دار و دسته‌ی شعبان جعفری را شامل می‌شدند. رفته رفته با گذشت زمان و ایجاد القا نگرانی در خصوص نفوذ کمونیسم در ایران و وجود اختلاف نظرها بین نیروهای جبهه ملّی برخی از جریان‌های مذهبی به خصوص نیروهای نزدیک به آیت‌الله کاشانی نیز به این طیف افزوده شدند.

با توجه به توضیحات ارائه شده در این نوشتار تلاش می‌‌شود در مقاله‌ی بعد سیاست مقابله با فشار که توسط دولت دکتر مصدق در دوران تحریم اتخاذ شد مورد بررسی قرار گیرد.