نویسنده: مهدی صمدیان
یکی از بحث های مهمی که متفکران پیشرویی مانند یوال هراری, توماس پیکتی و جامعه شناسان متاخر این روزها روی آن تاکید می کنند بوجود آوردن سیستمی است که در آن انگیزه برای سرمایه گذاری و رشد پتانسیل های همه افراد در یک جامعه (نه فقط یک طبقه خاص) فراهم باشد. به طور خلاصه صحبت بر سر این است که از آنجا که چیزی ارزشمند تر از نیروی انسانی (human capital) برای رشد و بقای ابنای بشر یا homo-sapiens ها وجود ندارد, عدم سرمایه گذاری بر روی انسان ها موجب هدر رفتن بزرگترین سرمایه بشر برای همیشه و کندتر شدن روند پيشرفت در نوآورى و خلافيت جامعه بشرى خواهد شد. از طرفی می دانیم که خلاقیت و کشف مهارت های جدید برای رشد و توسعه در یک جامعه مستلزم نیروی کارآمد از انسان هایی است که حداکثر استعداد های خود را در همه زمینه ها پرورش داده باشند. یعنی به عبارتی استعداد های آنها فقط در یک زمینه بخصوص یا برای رشد سرمایه طبقه خاصی هدر نرود, بلکه از آن برای فراگیری تمام مهارت ها و دانش های موجود و کشف دانش های غیر موجود استفاده شود.
این تحلیل روی این استدلال بنا شده است که در سیستم های اقتصادی جاری (یعنی سرمایه داری) روتین زندگی طبقه متوسط ( طبقه ای که موتور رشد اقتصادی به حساب میاد) محدود به تلاش برای تولید ارزش افزوده در یک ارگان صنعتی, خدماتی و یا اقتصادی و تنها در یک زمینه بخصوص است. این طبقه اما علی رغم استعداد های ذاتی یک homo sapien و توان یادگیریِ مهارت های متفاوتِ خود فرصتی برای رشد و بکارگیری آنها ندارد چون زمان و انرژی او (عمدتا از صبح تا عصر) تنها در استخدام یک زمینه بخصوص کاری, آن هم برای رشد سرمایه ی طبقه دیگری میشود تا در ازای آن قادر به تامین مایحتاج زندگی خود باشد. این تازه وضعیت طبقه متوسط و نسبتا برخوردارِ جامعه است. امروز طبقات محروم حتی قادر به تامین همین حداقل های زیستی هم نیستند. حال اگر میشد زمان مورد نیاز و سرمایه کافی برای رشد و پرورش مهارت های همه انسان ها را داشت, هم جامعه ای پویا تر و هم انگیزه های کافی برای کشف افق های تازه در حوزه های دیگر علمی, هنری, صنعتی, انرژی و حتی ورزشی بوجود می آمد. در این صورت انرژی های جایگزین زودتر بهینه سازی می شدند, بیماری های لاعلاج زودتر درمان می شدند, مناطق محروم زودتر توسعه پیدا می کردند و در نهایت پتانسیل های بالقوه افراد بهتر پرورش می یافت, که در نتیجه آدمی شادتر از آنچه امروز زندگی میکند میزیست.
متفکران این حوزه معتقدند این تنها راهی است که ضامن بقای بشر برای ادامه حیات در جهان هستی خواهد بود. کره ای که در آن زندگی میکنیم به لحاظ اقلیمی منابع محدود و محیط زیست آسیب پذیری دارد. بدون سرمایه گذاری برای رشد و توسعه استعداد های نهفته و با هدر دادن انگیزه ها و علایق انسانها و استثمار نیروی کاری آنها در راه انباشت سرمایه برای طبقه ای خاص, اکتشاف و نوآوری در صنعت انرژی, یافتن راهکارهای تازه برای درمان بیماری های جدید, کاستن از شکاف طبقاتی روز افزون و حتی زدودن ناهنجاری های اجتماعی مثل تبعیض و نژاد پرستی نا ممکن خواهد بود. این روزها بسیاری از فعالان اجتماعی و سیاستمداران پیشرو این مهم را درک کرده اند و برای هموار کردن این راه سیاست های کلانی مانند; حق تحصیل رایگان برای عموم, حق برخورداری از بهداشت و درمان عمومی برای همه و حداقل دستمزد ماهیانه برای شهروندان را در اولویت شعار های سیاسی خود قرار دادند.
به طور خلاصه راندمان کاری انسان ها زمانی سودمند میشود که پتانسیل های بالقوه و مهارت های همه طبقات اقتصادی قابل پرورش و در راه استفاده بهینه برای گذر از مشکلات زیستی و اقلیمی باشد. انسان ها زمانی در جامعه خود آزادند که نه فقط قدرت تعیین حاکمان سیاسی خود را داشته باشند بلکه مالکِ نیروی کاری خود و قادر به بهره مندی از تبعات آن باشند. تنها در این صورت است که جامعه بشری در کلیت خود قادر به پیشرفت جمعی و نه فردی خواهد شد. همچنین تنها در این صورت است که جامعه بشری با طبیعت و اقلیم زیست خود به تفاهم خواهد رسید. و باز همچنین تنها در این صورت است که با پرورش مهارت های انسانها روند اکتشافات و نوآوری های جوامع بشری سیر صعودی تری پیدا خواهد کرد. تحلیلگران حوزه اقتصاد سیاسی این شیوه مدیریتی را دموکراسی سوسیالیستی میخوانند.
Note: The views and opinions expressed are those of the author and do not necessarily reflect the position of the IC Journal or its editorial board.