نویسنده: حمید مقیمی
یکی دو ماه از آمدن ما به تورنتو نگذشته بود که دوستی با سابقه چند ماه بیشتر اقامت تماس گرفت و از ما پرسید “اپل پیکینگ” نمی آیید؟ می گفت که من تازه گواهینامه گرفتم و می توانیم ماشین “رنت” کنیم. کم کم به این نوع صحبت عادت می کردیم، جملاتی که مخلوطی از کلمات فارسی و واژه های انگلیسی بود. “درایو” کردن به جای راندن، “مورگج ” به جای وام، “پارت تایم” به جای پاره وقت، “کر نمی کنم” به جای اهمیت نمی دهم و …. که نمونه های آن فراوان در شبکه های اجتماعی و کانالهای تلگرامی ایرانیان دیده می شود. دلایل مختلفی می توان برای این موضوع برشمرد از جمله وقتی افراد در محل کار و فروشگاه و در تماس با مراکز خدماتی و دولتی انگلیسی صحبت کردند، به تدریج ذهن ایشان برای پیدا کردن لغت مناسب به سراغ کلمات دم دست تر می رود. گویی سیب ها در ایران سیب هستند و در کانادا “اپل”، ساختمان در ایران معنی دارد و “بیلدینگ” در اینجا. اگر چه وقتی مقایسه می کنم با حرف زدن چند انگلیسی زبان که سالها بود در ایران زندگی می کردند، هیچ وقت در صحبت بین آنها شاهد استفاده از کلمات فارسی نبودم.
البته این وضعیت کسانی است که چند دهه از عمر خود را در ایران گذرانده، تحصیل و رشد کرده اند، اوضاع وقتی اسف بار تر می شود که می بینیم برخی نسل دوم یا کودکان اصولا فارسی صحبت نمی کنند و والدین ایشان نه فقط اصراری و تاکیدی بر یادگیری زبان فارسی ندارند بلکه متقابلا با آنها انگلیسی حرف می زنند. ایرانیانی هستند که علاوه بر انگلیسی یادگیری زبان فرانسه را برای فرزندان خود مهم اما تاکید بر یادگیری فارسی را بی فایده و موجب دردسر می دانند.
در جریان کمک های دولتی به مناسبت همه گیری ویروس کرونا صدها و هزاران سوال از سوی دانشجویان، تازه واردان، مستاجران، کم درامدان و …. در شبکه های اجتماعی در حال طرح و پرسش بود که چگونه افراد می توانند از کمک چند هزار دلاری استفاده کنند اما دریغ و هیهات از گنج جاودان ادبیات فارسی، میراث معنوی و بخش مهم هویت ایرانی ما که در شهر فرنگ به تاراج می رود و ما نگران از دست دادن آن نیستیم. فردوسی که سی سال زحمت کشید تا عجم را زنده کند بدین پارسی، حافظ و مولانا و سنایی و ملک الشعرای بهار و دیگر قله های ادب گوهرهای تابناکی هستند که تا ما سرگرم بیزینس و مورگج و رنت و لندلورد و مشکلات بیلدینگ مان هستیم، مانند تسبیحی پاره شده، دانه دانه از از حافظه ما بر خاک می افتند و مدفون می شوند. گویی ارتباط و سهم ما از سرزمین مادری به جز بررسی نوسانات نرخ ارز و اظهار نظر در امور سیاسی چیز دیگری نیست. شاید به همین دلیل باشد که همان خرده مانده های جشن نوروزی و شب چله و دیگر گردهمایی ها به جای محفل داستان و شعر و ادب و لذت بردن از نقالی و پرده خوانی بیشتر به پخش ترانه و رقص محدود می شود.
باید توجه داشت که زبان صرفا یک ابزار ارتباطی نیست بلکه تار و پود یک فرهنگ را زبان تشکیل می دهد، بسیاری از تجربه های نیاکان ما در قالب ضرب المثل و حکایت به ما رسیده، سفره هفت سین با هفت کلمه فارسی هویت پیدا کرده و بسیاری از کلمات جدا از معانی ظاهری به شبکه ای از رسوم، داستان ها و تاریخ ما مرتبط هستند که ترجمه آن بسیار دشوار و گاهی قابل درک برای غیرفارسی زبانان نیستند. چطور می توانیم تا این حد سهل انگار باشیم، چطور می توانیم زبان فارسی را بی فایده دانسته به خودمان زحمت ندهیم که دست کم در ارتباط با دیگر هموطنان و در خانه فارسی درست صحبت کنیم؟ چقدر ادیبان غربی تلاش کرده اند تا بتوانند برگردان خوبی از اشعار خیام، مولوی یا حافظ به صدها هزار مشتاق معنویت شرقی و عرفانی ارائه کنند اما گاهی ماهها و سالها می گذرد و ما یک بیت شعر از آنها نمی خوانیم.
از منظر مادی هم البته اگر نگاه کنیم، دانستن و تسلط بر زبان فارسی برای نسل دوم می تواند فرصت های علمی و اقتصادی در داخل ایران ایجاد کند، جدا از بازرگانان، وارد و صادر کنندگان، بسیاری از اساتید برجسته مثل پرفسور موسیوند، پرفسور پیمان، دکتر سجادی، پرفسور سمیعی و دیگران مورد احترام بسیار جامعه ایرانی و منشاء خدمات درخشانی بوده اند یا اساتیدی که در دانشگاه های کانادا به تربیت و راهنمایی دانشجویان مقاطع تحصیلات تکمیلی و دکتری از ایران اشتغال دارند. ایران زمینه های کار بسیاری دارد که ندانستن زبان اگر انگیزه و امکان حضور را نگیرد، آن را بسیار دشوار خواهد کرد. راه دور هم نرویم، صدها هزار عضو جامعه بزرگ ایرانی-کانادایی و دیگر کشورهایی که زبان فارسی صحبت می کنند مثل افغانستانی ها و تاجیک ها به پزشک، درمانگر، نیروی کار و متخصص همزبان نیاز پیدا می کنند. پس این صرفا بعد فرهنگی زبان نیست بلکه جنبه کارکردی آن نیز اهمیت دارد. وقتی که کودک با شنیدن صحبت والدین به راحتی فارسی را آموخته و با کمی همت و تشویق، خواندن و نوشتن را نیز یاد خواهد گرفت، چرا باید در این امر کوتاهی کنیم. اگر تبریک عید نوروز توسط سران کشورها و به رسمیت شناخته شدن نوروز ما را خشنود می کند به خاطر هویت ملی و فرهنگ کهن ماست، بکوشیم تا زبان فارسی، جان مایه فرهنگ ایرانی را فراموش نکنیم.
Note: The views and opinions expressed are those of the author and do not necessarily reflect the position of the IC Journal or its editorial board.