جامعه دو قطبی | احسان حمیدی

53338f 6ef0ffb7083847129b71e4975738c00c mv2

احسان حمیدی

برای اضمحلال یک جامعه و پیشبرد ویران سازی یا تقویت استبداد در آن، بهترین راهکار ایجاد فضای دو قطبی شدید در آن جامعه می باشد. اگرچه امروز اثری از دعاوی حیدری-نعمتی از عصر صفویه مشاهده نمیکنیم، اما به یقین دو قطبی های شدیدی در جامعه ایرانیان سراسر دنیا به وجود آمده که تأثیرات آن به اندازه‌ای است که نیازمند توجه و بررسی بیشتری می‌باشد.

فضای جامعه هنگامی که شکل دوقطبی به خود میگیرد، اول نتیجه آن عدم پذیرش نظر میانه است. یعنی یا با ما یا غیر ما، یا برانداز یا با حکومت، و دیگر نظر میانه‌ای وجود ندارد. آنچنان فضا سیاه و سفید می گردد که بعضا طرد نظریه مخالف از طرف دسته‌ای، بارها شدیدتر از آنچه می‌شود که همان گروه از آن به عنوان سرکوب از سمت دسته مقابل نام می برد. ابزار مخالفت هر دو گروه رفته رفته به هم شبیه شده و رادیکال‌تر میگردد و به سرکوب تبدیل می‌شود. گروهی با سلاح، صدا را در خیابان خفه می‌کند و گروهی دیگر با انگ و برچسب و فحاشی. هر دو دهان میبندند و و هر دو با هم مخالفند، اما نحوه مخالفتشان یکسان.

تکلیف آن که خون میریزد معین، اما آنانی که امروز، برای فردای براندازی حساب مخالفانشان را می‌پیچند و آنان را تهدید می‌کنند، به فحش می‌کشند و خود شدیدتر از هر گروهی خودی و ناخودی می‌کنند، آیا بعد از به قدرت رسیدن قرار است به یکباره دگرگون شده و راه صلاح و صلح پیش بگیرند؟ اما آنچه بسیار اهمیت دارد این است که در یک گروه، دعوا میان مردم و حکومت است، اما سوی دیگر دعوای مردم با مردم می‌باشد. پس آفت دیگر یک جامعه دوقطبی آنست که نزاع میان حکومت و مردم تبدیل به دعوای مردم و مردم می‌شود که در این میان متضررترین گروه، خود مردم خواهند بود.

تنش در این فضا بذر نفرت را میان مردم چنان می‌پراکند که اولا دیگر امیدی به همبستگی برای مخالفت با استبداد به جا نمی‌ماند و در ثانی خشونتی که توسط حاکمیت در خیابان‌ها و علیه مردم پراکنده شده، امروز به میان خانواده‌ها و دوستان رخنه کرده و بنیان جامعه مدنی را از ریشه تهدید می‌کند. نهایتا هم اقشار مختلف جامعه را مجبور به انتخاب میان یکی از این دو رویکرد می‌کند تا جامعه آماده تنیدن به هم و نابودی شود. این دعوا بیش از آنکه حاکمیت را تحت الشعاع قرار دهد، سبب تضعیف جامعه شده و همین امر امید روی کار آمدن حاکمیتی متشکل از جامعه‌ای مردمی را کم رنگ‌تر و کم سوتر می نماید.

موارد متعددی سبب بوجود آمدن فضای دو قطبی در جامعه می شود. مهمترین عامل از دید نگارنده برخورد غلط حاکمیت در مواجهه با مردم است. چون این نوشته متمرکز بر آسیب مردم بر مردم می باشد، از بیان مفصل این علت در این مقاله گذر شده است. همچنین از آنجایی که این دوقطبی منشاء مهمی در ایرانیان خارج از کشور دارد اشاره به آن می‌تواند برای درک این فضای پرتنش سودمند باشد. عموما تحلیلگران، فعالان و کنشگران ایرانی خارج از کشور را به دو بخش برانداز و غیر برانداز تقسیم می‌کنند. غیر براندازان خود به دو قسم حامیان و مخالفین جمهوری اسلامی تقسیم شده و براندازان در رنگ ها و انواع متنوع، با نظریات و اتحادیه‌های گوناگون به فعالیت می پردازند.

در گروه مخالفین براندازی، عدم حضور در داخل کشور و درک ناصحیح از فشارهای اقتصادی و اجتماعی، تحلیل کنشگران را به نحوی مخدوش می‌کند که روحیه مبارزه با ظلم، فساد ستیزی و حمایت از مردم تنها معطوف به مخالفت با مداخله و ظلم خارجی می‌شود و مشکلات داخل کشور از متن به حاشیه رانده می‌شود. صرف مبارزه با قدرت‌های خارجی به اصل تبدیل شده و مابقی مطالبات مردمی به حاشیه می‌رود. فارغ از درستی و غلطی تحلیل آنها، اولین ثمره این برخورد، دور شدن از مردم و ساختن یک طبقه پوشالی دور از اجتماع و غریب به دردها و معضلات افراد داخل ایران می‌گردد. از طرفی گروه رادیکال این قشر نیز بعضا با استفاده از امکانات و آزادی کشور های محل سکونتشان، موافق سیاست‌های سرکوب گرایانه شده و آنها را در راستای منافع ملی ایران می‌دانند. مجددا فارغ از درستی و نادرستی این تحلیل، نتیجه چنین تفکری بروز تنفر شدید از سمت افرادی است که تحت فشار شدید اقتصادی و اجتماعی قرار گرفته‌اند.

اگرچه گروه مخالفین براندازی با تحریک فکری دو قطبی شدن جامعه را فزونی می‌بخشند، اما براندازان، اصلی ترین تیغداران برای گسست پیوندهای اجتماعی امروز هستند. در فضای مجازی، کمتر نظری را می‌توان یافت که در مخالفت با براندازی نوشته شده و زیر آن رکیک ترین فحش ها و شدیدترین حملات صورت نپذیرد. امروز بیشتر هجمه‌ها به سمت افرادی روانه می‌شود که یا به رای دادن تشویق کرده/ می‌کنند و یا مخالف تغییر رادیکال هستند. مشکل آنجاست که خیلی از این افراد از هر دو سو از دل مردم هستند. میزان خشم، نفرت، تهدید و برچسب زنی که بخشی از این گروه علیه مخالفین خود بکار می‌گیرد آنچنان فضا را مسموم می‌سازد که ناگزیر مردم دشمن مردم می شوند. در ابتدا اگر مشکل همه گروه‌ها نحوه برخورد حکومت بوده، اما امروز اصل این دعوا به میان مردم کشیده شده و به طور مثال افراد برای “تشویق مردم به رای دادن” محاکمه می شوند. این گروه به وضوح و یا در کنایه راه‌کار را نهایتا مبارزه مسلحانه قلمداد می‌کند. بازهم فارغ از درستی یا نادرستی این تحلیل، کسی که داخل ایران با شدیدترین فشارها دست و پنجه نرم می‌کند با شنیدن دعوت به آشوب شخصی خارج از کشور و دور از هزینه دادن برای آنچه بدان تشویق می‌کند، دچار تنفر مضاعفی شده که نهایتا به فضای دوقطبی دامن می زند. گویی بین گروه‌های مختلف مردم دو قطبی‌های متعددی در حال شکل‌گیری است که هر روز با شکاف بیشتر فاصله‌ی میان آن‌ها را بیشتر از قبل می‌کند.

سطرهای بسیار زیادی را می‌توان در راستای هریک از مفاهیم جامعه دو قطبی، علل و نقش افراد در آن نوشت. مقصود این مقاله به تصویر کشیدن آفات جامعه مدنی از هم گسیخته و بیان اجمالی سرچشمه این تنش ها –مخصوصا در جامعه ایرانیان خارج از کشور- می‌باشد. گریز از دوقطبی شدن یک جامعه به منزله واحد شدن نظرات نیست. حتی به معنای نبود نظرات متضاد هم نیز نمی‌باشد، بلکه معیار تشخیص آن وجود تنفر و خشم روزافزون مردم علیه مردم می‌باشد. آنچه واضح است، جامعه از هم گسیخته به هر سرنوشتی دچار شود، هر حکومتی در آن ابقا شده و یا هر انقلابی سبب روی کار آمدن حکومت جدیدی در آن شود، ره به سرمنزل خوبی نخواهد برد و راهی جز گفتگو میان گروه‌های مختلف مردمی برای عبور از این بحران دیده نخواهد شد، زیرا که خشم و عصبانیت خشونت‌زا است و شکل‌گیری هرنوع خشونتی قطع به یقین منشأ خشونت‌های آینده خواهد بود.