جامعه ایرانی در فضای مجازی از تکثر اندیشه به سوی «رادیکالیزم» و «مارپیچ سکوت» می‌رود؟

photo 2022 12 08 21 43 50

مازیار شیبانی‌فر

شرح یادداشت:

جامعه ایرانی که اکنون به‌واسطه شبکه‌های اجتماعی مرز بین دیاسپورا و ساکنان داخل کشور را برداشته است، به‌نظر می‌رسد با سرعت شگفت‌آوری از گستردگی (تکثر) به سوی «رادیکالیزم» پیش می‌رود و با تمایل به سمت «مارپیچ سکوت» مقدمه «گسست دموکراسی» را فراهم می‌آورد.

کمیته روابط خارجی پارلمان انگلستان قصد داشت با هدف بررسی جنبش مردم ایران نشستی برگزار کند و از دو کارشناس ایرانی‌تبار متخصص در امور بین‌الملل برای حضور و شهادت در این نشست دعوت کرد؛ مهمانان این نشست الی گرانمایه و کسری اعرابی بودند.

الی گرانمایه دارای مدرک کارشناسی حقوق از دانشگاه کمبریج انگلستان،‌ کارشناسی ارشد حقوق از دانشگاه ویرجینیا و مشاور ارشد سیاسی و معاون رییس برنامه خاورمیانه و آفریقای شمالی در شورای روابط خارجی اروپا (ECFR)، تحلیل‌گر و محقق و کارشناس مسایل سیاسی و تسلیحات هسته‌ای در خاورمیانه است.

کسری اعرابی نیز دارای مدرک کارشناسی سیاست بین‌الملل و کارشناسی ارشد روابط بین‌الملل از کینگز کالج لندن، یکی از کارشناسان موسسه تونی بلر، متخصص مسایل ایران، محقق و هماهنگ‌کننده سابق گروه پارلمانی حزب‌های مجلس عوام انگلستان در مورد ایران و محقق سیاست خارجی دوران جک استرا وزیر امور خارجه سابق انگلستان است.

پس از انتشار خبر برگزاری این نشست، موجی از تهدید و توهین به سمت الی گرانمایه روانه شد با این بهانه که وی یکی از حامیان برجام بوده است. به‌عنوان مدرک، تحلیل وی در واشنگتن پست با این تیتر که «ما هنوز به توافق هسته‌ای با تهران نیاز داریم؛ روند اعتراض‌ها این اقدام را تغییر نمی‌دهد» مورد توجه و حمله برخی از کاربران ایرانی در فضای مجازی قرار گرفت.

فشار این اقدام به‌اندازه‌ای شدید بود که کمیته روابط خارجی پارلمان انگلستان این نشست را لغو و نسبت به انتشار محتوای توهین‌آمیز (که در قوانین مدیریت محتوای فضای مجازی انگلستان می‌تواند باعث جرم‌انگاری شود) اعتراض کرد.

پیدایش این‌گونه اتفاق‌ها که می‌تواند چهره یک جنبش را از دید ناظران غیرایرانی، از اقدامی مسالمت‌آمیز و مردمی به سمت رفتاری رادیکال و غیرمدنی تغییر دهد، زنگ خطری است که از دو اتفاق عمیق‌تر و البته بحث‌برانگیزتر خبر می‌دهد: «گسست دموکراسی» و «مارپیچ سکوت»!

انقلاب سال ۱۳۵۷ در ایران تلاشی برای دستیابی به دموکراسی بود که البته نه‌تنها محقق نشد، بلکه به دیکتاتوری دینی ختم شد که هر روز بسته‌تر عمل می‌کند. نظام‌های اقتدارگرا و خودکامه (که پس از انقلاب مشروطیت همواره بر ایران حاکم بوده است) از نهادسازی در زمینه ایجاد حزب‌های سیاسی شناسنامه‌دار و موسسه‌های مردم‌نهاد با محبوبیت گسترده (همانند موسسه محک) به‌شدت جلوگیری می‌کنند.

مبارزه حکومت‌های اقتدارگرا با ایجاد تشکل و نهادسازی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در جامعه باعث می‌شود امکان گذار به سمت دموکراسی – به مفهوم واقعی کلمه با شنیدن و تحمل همه نظرها – فراهم نشود. همین موضوع نه‌تنها جامعه را در موقعیت دوقطبی‌سازی و رویارویی دایمی قرار می‌دهد، بلکه نوعی گسست ایجاد می‌کند که حرف آنها که با نظر عموم همراه هستند، شنیده و پذیرفته شود و کنش آنهایی که نظر دیگری دارند، به‌شدت محدود و با توهین و تهدید پس زده شود.

در این زمینه، نظریه مشهوری با عنوان «مارپیچ سکوت» از نوئل نیومن وجود دارد که معتقد است فضای سنگین افکار عمومی گاه باعث می‌شود نخبگان جامعه یا کسانی که نسبت به شرایط موجود نظر متفاوتی دارند، تحت تاثیر جو مورد نظر قرار بگیرند و به سکوت تمایل پیدا کنند. شرایطی که هر جریان فکری یا جنبشی را نقدناپذیر می‌کند و احتمال انحراف آن را افزایش می‌دهد.

تجربه موجود و نزدیک از چنین اتفاقی را در انقلاب ۵۷ به‌خوبی می‌توان مشاهده کرد. هر چند مقایسه شرایط امروز با ۴۳ سال قبل نیازمند بررسی دقیق است، اما در همان زمان دانش‌آموختگان و افراد باتجربه و دانشی وجود داشتند که هشدار می‌دادند به‌جای تغییر همه‌چیز، بهتر است سراغ تحول و اصلاح رفت، اما انقلابیون آن زمان نه‌تنها نپذیرفتند، بلکه با تندترین لحن و خشن‌ترین برخورد این گونه افراد را به حاشیه راندند و صدای‌شان را خفه کردند.

بر اساس نظریه مارپیچ سکوت، معتقدان و ترویج‌دهندگان جریان فکری و کلامی رایج در برهه‌های مختلف زمانی، به شیوه‌های مختلفی دست به کنترل و محدود‌کردن افکار و عقاید متفاوت می‌زنند؛ تمسخر، انتقادهای تند، استفاده از کلام توهین‌آمیز، تهدید به رفتارهای آزاردهنده‌تر و گاه بایکوت شیوه‌هایی است که در این گونه شرایط اعمال می‌شود.

ریشه رفتارهای پرتنش در چنین موقعیت‌هایی را می‌توان در ناآگاهی و هیجان‌زدگی باورمندان به یک کنش گروهی جست‌وجو کرد. یعنی فضای حاکم بر یک جنبش، آدم‌ها را به‌سویی می‌برد که با وجود نداشتن دانش لازم از مسایل سیاسی یا امور بین‌الملل یا وابستگی به جریان تفکری مشخصی، برای به انزوا کشاندن نظر مخالف یا متفاوت دست به ایجاد هیجان و حتی تشویق رادیکالیزم می‌زنند.

همه اینها در شرایطی شکل می‌گیرد که جنبش‌های مردمی از جمله قیام (یا به تعبیری انقلاب) کنونی در ایران با هدف به‌دست‌آوردن حقوق شهروندی و آزادی‌های مدنی و سیاسی انجام می‌شود و آزادی بیان یکی از مهم‌ترین و بارزترین حقوق شهروندی است.

موضوعی که نه‌تنها از سوی حکومت ایران با برخوردهای خشن و محدودکننده مواجه شده است، بلکه افکار عمومی فعال در شبکه‌های اجتماعی وابسته به خیزش کنونی نیز آزادی بیان افرادی با اندیشه‌های متفاوت را سد می‌کنند و همانند بدلی از رفتارهای حکومتی که به آن انتقاد دارند، خشونت کلامی بروز می‌دهند.

این اتفاق‌ها در شرایطی به‌وجود می‌آید که امور و سیاست بین‌الملل یک علم بسیار گسترده و البته پیچیده است که فهم کامل و دقیق آن نیاز به دانش و تجربه کافی دارد و در تخصص همه مردم نیست. در شرایطی که امکان بلندترشدن صدای جنبش مردم ایران از زبان متخصصان برجسته ایرانی وجود دارد، تهدید و توهین‌های کلامی موافقان این جنبش، باعث سکوت این متخصصان می‌شود!