نابودسازی “سرمایه اجتماعی” در دو سوی مرز ایران توسط انحصارطلبان

social capital

مازیار شیبانی‌فر
“سرمایه اجتماعی” یکی از مفاهیم کلیدی و عمیقی است که طی چند دهه گذشته مورد توجه جامعه‌شناسان قرار گرفته است. سرمایه‌ای که هر چند با معیارهای ظاهری قابل اندازه‌گیری نیست، اما از نظر معنوی پدیده‌ای بسیار ارزشمند و تاثیرگذار در جامعه است.

به طور کلی، واژه سرمایه با مفهوم “داد و ستد” ارتباط مستقیمی دارد، اما سرمایه اجتماعی جنبه معنوی دارد و با افزایش کیفیت زندگی در ارتباط مستقیم است. از جمله اینکه برخی از متخصصان مسایل مربوط به جامعه، از آن به عنوان “درمان دردهای کهنه جامعه” نیز نام می‌برند.

ارتباط درون و برون گروهی

یکی از برداشت‌هایی که نسبت به ترکیب واژگانی “سرمایه اجتماعی” صورت می‌گیرد، بحث همبستگی اجتماعی است که می‌تواند تعریف‌کننده محدوده و چارچوب‌های روابط افراد در یک گروه مشخص یا میان چند گروه با ساز و کارها  و اهداف متفاوت باشد.

از کلیدی‌تری مفاهیمی که هنگام استفاده از سرمایه اجتماعی مورد توجه قرار می‌گیرد، مجموعه‌ای از واژگان ارزشمند انسانی همانند خوش‌بینی، دوستی، نیک‌اندیشی، احساس هم‌دردی، حمایت و مراوده‌های سالم اجتماعی است. این احساس‌ها می‌تواند میان افراد یک خانواده شکل بگیرد یا اعضای یک گروه علاقمند به فوتبال یا اعضای یک جامعه بسیار بزرگ‌تر را شامل شود. آن‌چه برقراری چنین پیوندی را ممکن می‌سازد، برخورداری از انسجام اجتماعی و احساس نیاز به هم‌گرایی برای ساختن جامعه‌ای قدرتمند است.

برخی از محققان عرصه جامعه‌شناسی ایجاد هم‌گرایی (وفاق) را نشانه مستقیم وجود سرمایه اجتماعی می‌دانند. وقتی از هم‌‌گرایی صحبت می‌کنیم، لازم است به نکته بسیار مهم “سودمندی همگن” (منافع مشترک) اشاره کرد. وقتی افراد به سودمندی همگن دست می‌یابند که همه افراد درون یک گروه یا چند گروه تمرکزشان بر کشف و ایجاد مسایل مشترک باشد.

یکی از مسایلی که موجب می‌شود سرمایه اجتماعی از طریق ارتباط درون و برون گروهی ایجاد و تقویت شود، بهره‌گیری از مدیریت هوشمند است. مدیران یک گروه – و در بحث کلان‌تر ایجاد اتحاد گروه‌های مختلف – لازم است در جهت بهبود بازدهی مجموعه، ایجاد پیمان‌های دوستانه، تقویت رابطه عرضه و تقاضای معنوی، تحکیم بنیان‌های سودمند مادی حاصل از روابط اجتماعی سالم و کمک به افزایش کنش‌های اجتماعی فراگیر گام بردارند.

در سوی دیگر، باندبازی، محفل‌گرایی، نقدناپذیری، انحصارطلبی و سلطه‌جویی جزو مواردی است که نظام‌های اخلاقی دوگانه و چندگانه ایجاد می‌کند و جانبداری را به‌وجود می‌آورد که یکی از اصلی‌ترین مقوله‌هایی است که بر هم‌گرایی تاثیر منفی دارد.

در این میان باید توجه داشت انجمن‌ها و سازمان‌های مردم‌نهاد با همکاری داوطلبانه، به این خاطر که از چگالی سازمانی قوی‌تری برخوردارند نسبت به گروه‌هایی که اساس ارتباط‌های اجتماعی آنها را مسایل مادی تشکیل می‌دهند، می‌توانند پیوندهای دوستانه بسیار قوی‌تر و ریشه‌دارتری برقرار سازند و در مجموع از داینامیک بالاتری برخوردار باشند.

بر اساس این تعریف‌های علمی نگاهی بیندازیم به سرمایه اجتماعی موجود در موسسه‌های مردمی در داخل و خارج از ایران؛ نهادهای مردمی داخل ایران به خاطر نگاه امنیتی که بر تمامی فعالیت‌های مردم‌سالارانه سایه انداخته است، امکان فراگیر بودن و فعالیت پایدار را از دست می‌دهند، اما در خارج از ایران که دموکراسی در بسیاری از کشورها وجود دارد و بیشتر ایرانیان به کشورهایی مهاجرت کرده‌اند که از قانون و نهادهای مردم‌سالارانه (دموکراتیک) با سابقه برخوردارند، سازمان‌های مردم‌نهاد به شدت درگیر اختلاف‌های خود هستند.

دموکراسی، فعالیت اجتماعی و مشارکت مدنی

سرمایه‌ اجتماعی موجب افزایش بهره‌وری می‌شود. اساس این بهره‌وری ایجاد ارتباط‌های هدفمند اجتماعی است که هم‌افزایی توانایی‌ها را در بردارد و استفاده بهتر از منافع را امکان‌پذیر می‌کند و در نتیجه بهره‌وری را در پی دارد.

هر اندازه جامعه مدنی گسترده‌تر باشد و دموکراسی در لایه‌های عمیق‌تر جامعه نفوذ کند و نهادینه شود، به همان نسبت فعالیت‌های داوطلبانه و اجتماعی افراد گسترش می‌یابد و همین فعالیت‌ها به افزایش مشارکت‌های مدنی منجر خواهد شد.

جغرافیا، مسایل اقتصادی جامعه، میزان توجه به هنجارهای مشترک همگان، مشخص‌بودن چارچوب‌ها و حد و مرزهای آزادی فردی، ارزش‌های گروه، تمایل به استفاده از خرد جمعی، احترام به رای اکثریت، آموزش، میزان تلاش برای تقویت بنیان‌های فکری و منطقی افراد جامعه و میزان دوری از عوام‌گرایی جزو عواملی است که می‌تواند بر افزایش یا کاهش سرمایه‌های اجتماعی به‌شدت تاثیرگذار باشد.

بر همین اساس، افرادی که به کشورهای برخوردار از دموکراسی و نهادینه‌بودن قانون و اخلاق مهاجرت می‌کنند، می‌توانند تحت تاثیر چنین فضایی قرار بگیرند و با گرته‌برداری آگاهانه از ساز و کارهای اجتماعی موجود در جامعه میزبان، قید و بندهای سلطه‌جویی یا سلطه‌پذیری را از دست و پای روح خود باز کنند و گروه محوری و جامعه‌پذیری را سر لوحه فعالیت‌های مدنی و اجتماعی خود قرار دهند.

شوربختانه سفر جغرافیایی و بیرونی برخی از مهاجران به سفر درونی آنها منجر نمی‌شود. در چنین شرایطی افراد – بدون در نظر گرفتن اینکه چند سال در جامعه میزبان زندگی کرده‌اند – با توجه به اینکه تحت تاثیر جلوه‌های فرهنگ سلطه‌جویی و سلطه‌پذیری قرار دارند، دموکراسی و فعالیت‌های مدنی را در قالب چارچوب‌های تنگ‌نظرانه و خودمحورانه تعریف می‌کنند و به همین دلیل تبدیل به عنصری ضد اجتماعی می‌شوند.

گاه افرادی که ویژگی‌های مشابه ضداجتماعی دارند در کنار هم جمع می‌شوند و سازمان‌ یا نهادهایی را به‌وجود می‌آورند که سعی در رهبری معنوی جامعه دارند. این‌گونه گروه‌ها بیش از همه از ضعف دانش سیاسی و فقر فرهنگی همگنان خود استفاده می‌کنند و با سوار شدن بر موج هیجان‌زدگی و احساسات‌گرایی نه تنها برای خود طرفدارانی پیدا می‌کنند، بلکه افرادی که با آنها همراه نمی‌شوند را با اتهام‌های مختلف مورد حمله قرار می‌دهند.

در این شرایط سرمایه اجتماعی به‌طور جدی آسیب می‌بیند، به‌گونه‌ای که گاه بازگرداندن این سرمایه با توجه به از دست رفتن امکان برقراری دیالوگ و ایجاد تک‌صدایی، بسیار دشوار می‌شود. چون در چنین شرایط بدبینی جای اعتماد را می‌گیرد.

تقدس‌زایی و تقدس‌زدایی

ارتباط بنیادینی میان سرمایه اجتماعی و هنجارها یا ارزش‌های مشترک جامعه وجود دارد. تاکید بر این ارزش‌ها تقویت همکاری‌های اجتماعی و توسعه روابط همگانی را به‌دنبال دارد.

نمادها، نواها، زبان، مفاهیم، فرهنگ، کلیدواژه‌ها، تصویرها و در مجموع هر آنچه به مسایل مشترک ریشه‌دار در فرهنگ و تجربه‌های تاریخی مربوط می‌شود، انتقال‌دهنده بخشی از ارزش‌های یک جامعه به‌حساب می‌آید.

بر اساس نظام ارزش‌ها، برخی افراد یا واژه‌ها “مقدس” محسوب می‌شوند. در بیشتر جامعه‌ها و فرهنگ‌های جهان افرادی که وقت، انرژی و عمر خود را صرف آرمان‌گرایی و ایجاد ارزش‌های اجتماعی می‌کنند و گاه جان خود را در این زمینه از دست می‌دهند، افرادی ارزشمند و قابل احترام محسوب می‌شوند. این گونه افراد بخشی از سرمایه‌های اجتماعی محسوب می‌شوند. زیرا علاقه و همبستگی فرهنگی و اجتماعی به‌وجود می‌آورند.

گاه برخی افراد یا گروه‌ها به‌منظور بهره‌برداری سیاسی از سرمایه‌های اجتماعی، اقدام به استفاده از مسایل “مقدس” می‌کنند. در میان ایرانیان خارج یا داخل از ایران این موضوع بین فعالان سیاسی و گاه مدنی بسیار رایج است. یکی از واژگانی که در این زمینه بسیار شنیده می‌شود کلمه “شهید” است.

با توجه به اینکه این گروه از افراد که بر اثر شرایط گوناگون از جمله جنگ، اعتراض‌های خیابانی، در زندان یا اصابت موشک (به هواپیما) جان‌باخته‌اند و بازماندگانی که یاد آنها را به‌شکل‌های مختلف زنده نگه می‌دارند و همواره دادخواه آنها هستند، مورد توجه و احترام همگان قرار دارند، گاه مورد استفاده ابزاری فعالان سیاسی برای دستیابی سریع و آسان به دریافت حمایت از مردم قرار می‌گیرند.

این سرمایه‌های اجتماعی گاه به همین واسطه، آسیب‌های جدی می‌بینند و این آسیب به طور مستقیم جامعه را از آرمان‌طلبی و دستیابی به والاترین ارزش‌های انسانی باز می‌دارد. زیرا به‌ویژه قشر جوان ممکن است به این نتیجه‌گیری ذهنی برسد که این افراد بیشتر سویه‌های سیاسی داشته‌اند تا اینکه جان‌شان را برای دستیابی به آرمانی ارزشمند از دست داده‌اند یا بی‌گناه در حادثه‌ای قابل پیشگیری جان‌باخته‌اند.

رای دادن یا رای ندادن

سرمایه اجتماعی در بسیاری موارد با میزان موفقیت مردم‌سالاری و جلب مشارکت سیاسی ارتباط مستقیم دارد. به همان نسبت که مشارکت سیاسی کاهش می‌یابد، از سرمایه‌های اجتماعی کم می‌شود.

به همین علت، نظام‌های سیاسی نقشی موثر و ماندگار بر شکل‌دهی جامعه مدنی و چگونگی کاربرد سرمایه اجتماعی (در هر سطح و میزانی) دارند. هر اندازه جامعه مدنی تضعیف شود، به همان اندازه سرمایه‌های اجتماعی کاهش و مشکلات ارتباطی افراد جامعه افزایش می‌یابد.

سطح پایین سرمایه اجتماعی منجر به پیدایش نظام‌های سیاسی انعطاف‌ناپذیر و غیرمسئول می‌شود و سطح بالایی از فساد در نظام سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را با خود به همراه می‌آورد.

سرمایه اجتماعی گنجینه‌ای از منابع و شبکه‌ها را برای تسهیل مشارکت سیاسی فراهم می‌کند. دسترسی آسان عمومی به سرمایه‌های اجتماعی که یکی از نمودهای روشن آن رسانه‌های آزاد و مشارکت سیاسی نقادانه – همانند امکان برپایی راه‌پیمایی، ایجاد حزب سیاسی و گردهمایی‌های همگانی بحث آزاد – است، حضور افراد جامعه در پای صندوق‌های رای را فراهم می‌کند.

حال بحث این است که وقتی حق رای بستگی به آزادی‌های فردی، مشارکت‌های مدنی و سیاسی و به طور کلی میزان سرمایه‌های اجتماعی دارد، رای دادن یا ندادن در شرایط امروز ایران تا چه اندازه می‌تواند راهگشا باشد.

حقیقت این است که پارادوکس پیچیده رای دادن به انگیزه تغییر قاعده بازی‌ گروه‌های انحصارطلب یا رای ندادن با هدف ایجاد صف‌بندی مشخص با حاکمیت ضد مردم‌سالارانه، دو روی سکه هستند که توجه به هر کدام از آنها به نوعی تحت تاثیر قراردادن سرمایه‌های اجتماعی را در بر دارد، اما نکته مهم‌تر از آن نحوه مطالبه‌گری پس از گذر از این دو راهی سخت و شیوه ارتباط‌گیری با برگزیدگان سیاسی هر دو سوی مرز ایران در آینده نزدیک است.