براندازان بی”گفتمان” به گسترش انقلابی‌گری، آنارشی و خشم و خشونت پناه برده‌اند

Iran flag mural 750x375 copy

مازیار شیبانی‌فر

به‌نظر می‌رسد گروهی که طی چند سال اخیر خود را “برانداز” یا “سرنگون‌طلب” حکومت ایران یا به تعبیری جمهوری اسلامی معرفی کرده‌اند و حمایت بسیار گسترده رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از ایران را نیز در اختیار دارند، به‌خاطر برخوردار نبودن از “گفتمان” مشخص، گرفتار انقلابی‌گری، آنارشی و خشم و خشونت شده‌اند.

در نظر عامه مردم “گفتمان” و “گفت‌وگو” هم‌معنی است، اما در واقع گفتمان شیوه‌ای است که بر اساس آن یک اندیشه‌ یا نظر مشخص یا یک خط‌مشی فکری یا یک ایدئولوژی بر اساس اصول این واژه، تببین یا به عبارتی ابهام‌زدایی می‌شود.

“گفتمان” برگردان واژه انگلیسی “Discourse” است. وقتی به ریشه‌های این کلمه توجه کنیم با شیوه‌ای از گفت‌وگو آشنا می‌شویم که بر مبنای علم روان‌شناسی، انسان‌شناسی، فلسفه، منطق، جامعه‌شناسی و زبان‌شناسی پایه‌ریزی شده است.

گفتمان در اصل راهی است که می‌توان بر اساس آن مسیرهای دستیابی به کُنه (ذات) پدیده‌های مختلف را نمایان کرد تا مخاطبان بتوانند به بینش خاص موجود در یک اندیشه یا مرام اجتماعی، سیاسی یا فرهنگی پی ببرند و در صورتی که آن را موافق نیاز و شرایط موجود خود یافتند، بر اساس آن دست به اقدام بزنند.

از این منظر، لازم است وقتی فرد یا افرادی اقدام به بیان یا معرفی پدیده‌ای می‌کنند که از جنبه‌های گسترده اجتماعی برخوردار است، واژگان مربوط به پدیده یا اندیشه مورد نظر را مو به مو و با توجه به تمامی جزییات شرح دهند و حتی از صاحبان اندیشه و نظر بخواهند تا در این زمینه به بحث و گفت‌وگو بپردازند تا جنبه‌های مختلف یک نظریه یا اندیشه به‌خوبی روشن شود.

در جهان امروز ما، پرداختن به گفتمان برای پدیده‌های مختلف اجتماعی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. از چند دهه قبل، با گسترش بی‌اندازه رسانه‌ها و ابزار ارتباط‌های گروهی، موضوع تعیین گفتمان برای نظریه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، هنری، اقتصادی و دیگر مسایل مربوط به جامعه از اهمیت ویژه‌ای برخوردار شده است.

حدود 30 سال پیش، مردم عادت کرده‌ بودند به الگوبرداری از اطرافیان خود بپردازند. به‌ویژه در زمینه مسایل اجتماعی و اندیشه‌ای مرجع آنها “قدیمی‌ها” بودند. در حالی که اکنون با گسترش قابل توجه علم در زمینه‌های مختلف، مردم می‌خوانند، می‌شنوند و می‌بینند و این موضوع موجب شکل‌دهی افکار و در نتیجه عملکردشان می‌شود.

در همین زمینه باید توجه داشت که گفتمان‌ها با توجه به مسایل مربوط به زبان‌شناسی و رسانه، گاه برای یک واژه مشخص و واحد، مفاهیمی متفاوت و حتی متضاد خلق می‌کند. برای نمونه، حضور مردم در خیابان برای بیان خواسته‌های‌شان را هم می‌توان “شورش و اغتشاش” معنا کرد و هم “جنبش و اعتراض‌ مدنی”.

برای این‌که مخاطب تکلیف خود را با مفهوم نهفته در این واژه‌ها بداند، ضروری است در هر زمینه‌ای “گفتمان” به ‌وجود بیاید تا ذهن مردم آشفته نشود و سرگردانی آنها را در پی نداشته باشد.

حال در نظر بگیرید که حدود 40 سال است که گروهی از ایرانیان به‌ویژه در خارج از کشور، از واژه‌هایی همانند “تغییر رژیم”، “تغییر حکومت”، “مبارزه مدنی با حکومت” و به تازگی از کلمه “براندازی” یا “سرنگون‌طلبی” استفاده می‌کنند، اما در این زمینه گفتمان مشخص و دقیقی را نمی‌توان یافت که به تمامی ابعاد چنین پدیده‌ای پرداخته باشد.

ناتوانی یا نبود اراده کافی در زمینه ایجاد گفتمان برای “براندازی” یا “سرنگون‌طلبی” را می‌توان در مسایل و موضوع‌های مختلفی جست‌وجو کرد.

جامعه آنومیک و اتمیزه

برخی از کارشناسان مسایل اجتماعی بر این باورند که جامعه ایران گرفتار “آنومی” شده است و برخی دیگر از محققان از “اتمیزه”‌شدن جامعه ایرانی سخن به میان آورده‌اند.

منظور از “آنومی” نوعی هنجارگریزی اجتماعی و فرهنگی است. یعنی هر جامعه‌ای درون خود به صورت شفاهی و نانوشته هنجارهایی را تعریف می‌کند که بر اساس آن، رفتارهای یک جامعه را می‌توان مورد توجه و مطالعه قرار داد. گاه شرایط مختلف از جمله مسایل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی به گونه‌ای یک جامعه را تحت تاثیر قرار می‌دهد که مردم هنجارگریز می‌شوند.

هنجارگریزی در اصل موجب می‌شود که مردم از مرام و منش خاصی پیروی نکنند. هر کس باورهای خاص خود را داشته باشد و حاضر به پیروی از اصول تعریف و تثبیت‌شده در جامعه نباشد. زیرا اعضای چنین جامعه‌ای به این نتیجه می‌رسند که هنجارهای قبلی کارکرد و تاثیرگذاری‌شان را از دست داده‌اند و به همین دلیل مهم‌ترین نکته‌ای که آنها باید مدنظر داشته باشند این است که “گلیم خودشان را از آب بیرون بکشند”.

برخی دیگر از کارشناسان معتقدند جامعه ایران “اتمیزه” شده است. یعنی افراد جامعه تبدیل به گروه‌های بسیار کوچکی شده‌اند که هر گروه ساز خود را می‌زنند و ارتباط‌های بسیار محدودی میان این گروه‌ها وجود دارد. هر گروه قواعد و مقررات خاص خود را تعریف می‌کند و آن را به‌کار می‌گیرد؛ بی‌آنکه در نظر داشته باشد که این قانون‌ها تا چه اندازه با کلیت هنجارها و حتی مسایل اخلاقی تثبیت شده در جامعه مورد نظر هم‌آهنگ است.

هر دو  این دیدگاه‌ها، به این موضوع بسیار مهم اشاره دارد که جامعه ایرانی انسجام خود را از دست داده و اعتماد افراد به یکدیگر و حتی به ایجاد گروه‌های بزرگ و پیروی از مرام و معرفت این نوع گروه‌ها به صورت جدی کاهش یافته است. در چنین شرایطی، هم‌راه‌کردن افراد جامعه برای دستیابی به یک ایده‌آل یا خواسته گروهی در عمل ناممکن می‌شود.

در این شرایط، تکلیف موضوع “تغییر حکومت” در ایران روشن است؛ غیر از این‌که گروه قابل‌توجهی از ایرانیان بر این باورند “مردمی که توان براندازی یک حکومت با صرف هزینه‌های زیاد را دارند از توان اصلاح حکومت با هزینه‌های بسیار کم‌تر نیز برخوردارند”، همان افرادی هم که به “برانداز”ی رای می‌دهند و برای آن تلاش و تبلیغ می‌کنند، در یک راستا حرکت نمی‌کنند و تفاوت و گاه تضاد نگاه‌ها در این زمینه حیرت‌آور است.

جمهوری‌خواه، ملی-مذهبی‌خواه، دموکراسی‌خواه، پادشاهی‌خواه، ملی‌گرا، طرفدار مجاهدین، سوسیال‌دموکراسی‌خواه، مذهبی‌ها و بسیاری دیگر از گروه‌ها وجود دارند که اصول و مشی سیاسی و اجتماعی خود را کارآمدتر و برتر از دیگران می‌دانند. هر کدام از این‌ها نمایندگان و رهبران خود را نیز دارند.

در چنین شرایطی، به فرض اینکه همه این گروه‌ها به “سرنگون‌طلبی” باور دارند، اما هنوز نمی‌توانند سر یک میز بنشینند و با هم گفت‌وگویی موثر داشته باشند؛ چه برسد به‌ این‌که بخواهند “گفتمان” مشترکی را تعریف و تبلیغ کنند.

خشم و خشونت

یکی از شیوه‌هایی که “براندازان” مد نظر قرار داده‌اند، تحریک “خشم” همگانی است. خشم احساسی طبیعی است که بیش‌تر افراد جامعه نوعی از آن را در برهه‌های مختلف زندگی تجربه می‌کنند. روان‌شناسان بر این باورند که خشم به عنوان یک احساس، بد یا منفی نیست، بحث اصلی بر سر این است که خشم تبدیل به خشونت یا به عبارت پرخاشگری نشود.

طی 4 دهه گذشته، رفتارهای قهرآمیز حکومت ایران با مردم به‌ویژه منتقدان، به اندازه‌ای نامناسب و خشونت‌آمیز بوده که طی چند سال گذشته سیلی از خشم فروخورده مردمی را به‌دنبال داشته است. کارشناسان علوم اجتماعی تا کنون به شیوه‌‌های مختلف بر پی‌آمدهای فاجعه‌بار خشم فروخورده مردم، به‌ویژه جوانان هشدار داده‌اند.

پیدایش شبکه‌های اجتماعی و امکان پنهان‌شدن افراد در پشت نام‌های کاربری غیرواقعی موجب شد که این خشم ویران‌گر به شکل‌های مختلف بروز یابد. البته این مشکل، بسیار عمیق‌تر و تاسف‌بارتر از این نمود است. جوانانی که سرمایه‌های اجتماعی محسوب می‌شوند، بر اثر خشم فروخورده تبدیل به ناراضیانی پرخاشگر و خشونت‌طلب شده‌اند.

شوربختانه این سرمایه‌های اجتماعی وقتی مجبور به خروج از ایران می‌شوند، به شیوه‌های مختلف امکان پرخاشگری رسانه‌ای را به‌دست می‌آورند و گاه تبدیل به ابزاری برای دستگاه پروپاگاندایی می‌شوند که هدف اصلی آن قدرت‌طلبی و تسلط برای منابع ایران است.

حقیقت این است که “براندازان” چون از ایجاد گفتمانی مشخص درباره موضوع سرنگون‌طلبی ناتوان بوده‌اند، عرصه مبارزه سیاسی را به ابراز خشم آمیخته با خشونت سرکش تنزل داده‌اند تا به این شیوه بتوانند بر توده‌های مردم، به‌ویژه قشر فقیر و کم‌درآمدی تاثیر بگذارند که از ناکارآمدی حکومت به‌خاطر در پیش گرفتن سیاست‌های نادرست اقتصادی، سیاسی و اجتماعی درمانده‌ شده‌اند و به این وسیله آنها را تحریک به حضور در خیابان‌ها می‌کنند.

به این ترتیب، “خواسته یا ناخواسته” کنش سرنگون‌طلبی تبدیل به ایجاد موجی از خشونت علیه تمامی کسانی شده است که به دنبال راه‌های کم‌هزینه برای ایجاد تغییر هستند و واژه “اصلاح‌طلبی”  که یک گفتمان جدی و تبیین‌شده با کارنامه مشخص سیاسی‌، اجتماعی و اقتصادی است به یکی از خط قرمزهای جدی سرنگون‌طلب‌ها تبدیل شده است.

برای پی‌بردن به حجم خشم و خشونت رایج کافی است سری به فضای مجازی مورد استفاده و توجه ایرانی‌ها بزنید. اقتدارطلبان هر دو سوی میدان، حاضر به پذیرش کم‌ترین نقد و نظری درباره اقدام‌های‌شان نیستند و با “نفرت‌پراکنی” و “برچسب‌زنی” خود را حق به جانب نشان می‌دهند.

در طول انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری نیز براندازان بیش از پیش این خشم و خشونت را بروز دادند. آنها در حضور پلیس به ابراز خشم ویرانگر خود نسبت به کسانی پرداختند که قصد رای‌دهی داشتند و در جاهایی که پلیس حضور نداشت، این خشم را از کلام به زد و خورد تبدیل کردند!

انقلابی‌گری

انقلاب به معنای زیر و رو شدن است، اما این عنوان برای ایرانی‌ها مفهوم بسیار عمیقی دارد. زیرا این واژه در ذهن آنها به انقلاب اسلامی سال 1357 گره خورده است. اتفاقی که می‌توان گفت سرنوشت یک ملت را تغییر داد.

انگیزه از انقلاب‌ها، تغییر بنیادین در حکومت و ساختارهای اجتماعی یک کشور است. زمانی انقلاب‌ها شکل می‌گیرند که باورهای مردم یک کشور زیر و رو شود و به این باور برسند که حکومت حاکم بر کشورشان به‌طور کامل ناکارآمد است و تنها راه تغییر شرایط جامعه، سرنگون کردن حکومت موجود با هدف دستیابی به حکومتی بهتر است تا در نهایت خواسته‌های مردم به اجرا درآید.

براندازان به موضوع انقلاب به طور مستقیم اشاره نمی‌کنند. زیرا می‌دانند این کلمه در ذهن بسیاری از ایرانی‌ها بار معنایی منفی دارد و بازدارندگی ایجاد می‌کند، اما در عمل آنها به دنبال ایجاد انقلابی دیگر در ایران هستند.

گسترش اندیشه‌های آزادی‌‌خواهانه (حقوق بشر)، تاکید بر جنبه‌های مختلف نارضایتی همگانی از شرایط حاکم، تعیین و تبلیغ رهبران فکری، تاکید بر اندیشه‌های نوپدید و نوگرای تحول‌خواه، گسترش روحیه اقتدارگریزی و جلب نظر دولت‌های صاحب قدرت و سازمان‌های بین‌المللی به حمایت مادی و معنوی از تغییر حکومت، جزو اقدام‌هایی است که در زمینه پایه‌ریزی انقلاب‌ها انجام می‌شود.

براندازان چند دهه است که از این شیوه‌ها استفاده می‌کنند. طی حدود 20 سال گذشته با گسترش رسانه‌ها، آنها توانسته‌اند با حمایت دولت‌های مختلف جهان اقدام به ایجاد یا گسترش رسانه‌های خبری و سرگرم‌کننده‌ای کنند که قصد در ایجاد تحرک اجتماعی و حضور مردم در خیابان برای برپایی راه‌پیمایی و اعتراض دارد. البته به تازگی جریان‌های اصلی سرنگون‌طلب به صورت رسمی و گسترده از مردم می‌خواهند تا حق خود را “از کف خیابان” به‌دست بیاورند.

برای آنهایی که انقلابی‌گری را به‌شکل‌های مختلف تبلیغ می‌کنند، توجه به دو موضوع اهمیت حیاتی دارد؛ نخست اینکه رفتارها و عملکرد انقلاب‌خواهان مبتنی بر اصول مشخصی باشد. دوم اینکه برای زمان بعد از انقلاب برنامه مدونی داشته باشند.

با توجه به اینکه براندازان در تبیین گفتمان موفقیتی به‌دست نیاورده‌اند، به همین نسبت مرام و مشی رفتارها و اندیشه‌های‌شان در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. این موضوع به‌خوبی در شیوه رفتارهای متضاد و گاه نامتعارف و غیراصولی طرفداران سرنگون‌طلبی قابل مشاهده است که تبدیل به ضد تبلیغ برای طرفداران براندازی می‌شود.

سخن پایانی

وقتی یک کنش یا اقدام سیاسی و اجتماعی از پایه‌های محکم نظری(تئوری) برخوردار نیست، سازمان‌دهی و برنامه‌ریزی دچار اختلال می‌شود. زیرا ابتدا لازم است خواسته‌ها، هدف‌ها، اولویت‌ها، استراتژی‌ها و راه‌کارها به درستی تدوین شود تا بر اساس آن بتوان نقشه راه را تعیین کرد.

اگر هر کدام از این مرحله‌ها به درستی انجام نشود و طرفداران تغییر یک حکومت فقط به دنبال اقدام عملی باشند، کنش آنها از پشتوانه لازم برای تاثیرگذاری تهی می‌شود. به این ترتیب، متقاعدکردن مردم برای انجام اقدامی مشترک و هم‌آهنگ در عمل به سرانجام نخواهد رسید.

در حال حاضر گروه‌هایی از براندازان، رسیدن به هدف با هر شیوه و وسیله‌ای را قابل‌قبول می‌دانند. گاه از تحریم و تعلیق طرفداری می‌کنند، زمانی دیگر جنگ را تنها راه دستیابی به هدف می‌دانند، در برهه‌ای دیگر توقیف و فروش اموال حکومت ایران و در اختیار گرفتن پول آن برای پیش‌برد هدف‌های خود را منطقی می‌دانند و زمانی دیگر لابی‌کردن با موسسه‌های مختلف برای دستیابی به خواسته‌های‌شان را مشروع معرفی می‌کنند.

در نهایت آن‌چه که از سوی براندازان با بی‌اعتنایی مطلق مواجه می‌شود بی‌توجهی  به خواسته‌های اقتصادی و اجتماعی مردم است و تلاش بی‌وقفه‌ای که این گروه برای از کار انداختن فعالان سیاسی واقعی و کارآمد در داخل ایران و افراد میانه‌روی خواهان تغییر و اصلاح در بیرون و درون مرزهای ایران انجام می‌دهند!